در جایی تکه مطلب جالبی دیدم بد ندیدم برای شماهم نقل کنم:
"دارم یواش یواش به این نتیجه میرسم که واقعا توقعم از آدمها خیلی خیلی زیاده. من توقعم در حد خلیفه الله هست و آنچه میبینم یه گله گوریل-گرگ تکامل یافته و خطرناکه.
واقعا توقع از آدما اشتباهه . باید بی توقع بود. بی توقع زیست بی توقع خوبی کرد. هرکس به اندازه شعورش، درکش از محیط زندگیش، دوران کودکیش، خلق و خوی ذاتیش و ...... هزاران فاکتور دیگر ممکن است کاری یا رفتاری را انجام دهد که مرا بیازارد یا حتی خوشحال کند اما نیت دیگر در پس آن بوده باشد. چرا باید خودم را ناراحت کنم؟ حتی اگر این آدمها از نزدیکانی باشند که حرف و عمل آنها در زندگی من تاثیرگذار است. من باید بدون درگیری احساسی چنانچه سوء تفاهمی ایجاد شد رفع کنم. یا مثلا آنقدر قوی باشم که از خودم در شرایط بسیار سخت دفاع فیزیکی کنم. من باید یک انسان مستقل باشم هرچند انسان مستقل نیست و در همه حال متکی به خواست خداوند است احوالش اما باید در حیطه مادی و عقلانی یک بشر با یک عمر معمولی مواظب خود باشم. مثلا متلکهای مادرشوهرم تا چه اندازه تاکنون در زندگی من تاثیر کرده؟ تاثیرش صفر بوده صفر چنانچه خودم بهش اهمیت نمیدادم و حرفهاش رو فقط خالی کردن عقده هاش میدونستم. و بزرگوارانه اجازه میدادم خودشو تخلیه روحی کنه تا به آرامش لحظه ای برسه. و بدون احساس حقارت و عصبانیت فقط جواب کوتاهی میدادم یا عاقلانه فراموش میکردم.
نظرات شما عزیزان: